انگلیسی برای همه

Learning English is fun

انگلیسی برای همه

Learning English is fun

انگلیسی برای همه

این وبلاگ مکانی برای استفاده از مطالب، دانلودها، داستانها و ... در مسیر یادگیری و آموزش زبان انگلیسی می باشد. امیدوارم با نظرات سازنده خود یاریگر بنده در این راه باشید.
اینجانب مجید دورانی، دبیر زبان انگلیسی، از شهرستان سلماس استان آذربایجان غربی هستم. هم اکنون در پست دبیر زبان انگلیسی دبیرستان نمونه دولتی ایلیا پاشاپور (دوره اول) و مدرس کانون دانش زبان سلماس مشغول به فعالیت می باشم.


امور اقتصادی | تدبیر اقتصاد
سرگرمی | پزشکی
آفاق | بیست تولز
دریافت کد ذکر ایام هفته برای وبلاگ
آیه قرآن تصادفی

معانی یک اصطلاح (Get into sth)

دوشنبه, ۹ آذر ۱۳۹۴، ۱۱:۲۳ ب.ظ


اصطلاح get into sth معانی مختلف زیادی چه مستقیم و چه غیر مستقیم داره اما سه تا از معانی اون تو گفتگوهای روزمره بیشتر شنیده میشن:
- get into sth یا be into sth:
 نزدیک ترین معادل فارسی برای این اصطلاح اینه: "اهل چیزی بودن" ، "پایه ی چیزی بودن" اما اگه بخوام دقیق تر معنیش کنم باید بگم که یعنی "به چیزی علاقمند بودن یا به چیزی تمایل یا گرایش داشتن"
مثال:
 I ain't into smoke
" اهل دود و دم نیستم"
 
مثال:
A: We're gonna go along to the party tonight. Are you down with that?
B: sorry. I ain't that into party or stuff. I'm gonna stay in and watch TV
A: ما خیال داریم امشب بریم پارتی. پایه ای؟
B: شرمنده. من اونقدار اهل مهمونی و این چیزا نیستم. خیال دارم بمونم خونه و تلوزیون تماشا کنم.
نکته 1: در مورد up for sth قبلا توضیح دادم. that تو I ain't that into… هم نقش adverb داره.
نکته2: توضیح or stuff تو شماره ی بعدی.
 
مثال:
many young Americans are getting into hip hop music
" بیشتر جوونای امریکایی پایه ی اهنگ های هیپ هاپن"
 
 
- معنی دوم get into اینه: "خود را درگیر چیزی کردن"
مثال:
are you sure you know what you're getting into
" مطمئنی که میدونی داری خودتو درگیر چه کاری می کنی؟"
 
I didn't know what I was getting into
از عبارت مصطلح
 I didn't know what I was getting into
وقتی استفاده می کنیم مثلا می خوایم کاری یا لطفی برای کسی بکنیم اما نمیدونستیم که این کار خیلی برامون گرون تموم میشه! یا کار خیلی سختیه و با گفتن اون عبارت مصطلح یه جورایی از اون طرف گلایه می کنیم. معنیش هم این میشه: "من چه می دونستم که قرار خودمو درگیر چه کاری کنم" یا "من چه می دونستم که قراره تو چه هچلی بیوفتم"
"مثال:
 I didn't know what I was getting into when I agreed to give you a hand
"اخه من چه می دونستم قراره چه مصیبتی بکشم وقتی موافقت کردم که بهت کمک کنم"
 
* یه اصطلاح معروف دیگه ای که میشناسم و با این مفهوم get into مترادفه اینه: let in که به صورت
 let oneself in for sth
بکار میره.
Let in: یعنی کاری رو بکنی یا خودتو درگیر چیزی یا کاری بکنی که ممکنه بعدها واست دردسر شه
مثال:
When I accepted to help him, I kept thinking why on earth did I let myself in for it
" وقتی که قبول کردم که بهش کمک کنم مدام تو این فکر بودم که اخه چرا خودمو تو همچین هچلی انداختم"
 
مثال:
When I decide to create the blog I had no idea what I was letting myself in for! (Just kidding!)
 
 
- و سومین معنی get into اینه:
put clothes on
یعنی لباس پوشیدن که البته مفهوم دقیقش اینه: "لباسی رو به زور پوشیدن(چون دیگه براتون کوچیک شده)
مثال:
 I can't get into these pants anymore
من دیگه نمیتونم (حتی به زور) این شلوارها رو تنم کنم"
نکته: امریکاییا برای واژه ی "شلوار" بیشتر از pants و بریتانیایی ها بیشتر از trousers استفاده می کنن. البته بریتانیایی ها هم از pants استفاده می کنن اما نه برای شلوار بلکه برای "بیژامه یا شلوار راحتی".

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

ابزار هدایت به بالای صفحه